Beharistan

KAYNAK: T. Yazıcı-A. N. Tokmak-M. Kanar, Eski İran Nesrinden Seçmeler, s. 4-5

 

 

حکایت از بهارستان جامی

 

جولاهی در خانۀ دانشمندی ودیعتی نهاد، یک چند روز بر آمد به آن محتاج شد، پیش وی رفت. دید که بر در سرای خود بر مسند تدریس نشسته و جمعی از شاگردان پیش او صف بسته. گفت: ای استاد به آن ودیعت احتیاج دارم. گفت: ساعتی بنشین تا از درس فارغ شوم. جولاه بنشست. مدتی درس او دیر کشید و وی متعجل بود و عادت آ« دانشمند آ« بود که در وقت درس گفتن سر خود می جنبانید. جولاه را تصور آن شد که درس گفتن همان سر جنبانیدنست. گفت: « ای استاد، بر خیز و مرا تا آمدن، نایب خود گردان، تا من به جای تو سر می جنبانم، ودیعت مرا بیرون آور که من تعجیل دارم ...»

En son değiştirme: Pazartesi, 11 Mayıs 2020, 11:02 ÖS