Perîşan Kaâni
KAYNAK: T. Yazıcı-A. N. Tokmak-M. Kanar, Eski İran Nesrinden Seçmeler, s. 15, 17
حکایت از کتاب پریشان قاآنی
سالی یاد دارم که در شیراز چنان زلزلۀ عظیمی اتفاق افتاد که قصر توانگران از بخت هنروران فرسوده تر شد و روی مجاوران از موی مسافران غبار آلوده تر. هر سقفی آستانی شد و هر آستانی آسمان.
قضارا پس از هفتۀ که خاک عمارتها شکافتند پیمانۀ شرابی چون پیمان عاشقان و ایمان صادقان در زیر گل درست یافتند.
و هم در آن هفته شنیدم یکی از ظریفان پیمانۀ معهود را بخانۀ محتسب برد که ای بی انصاف پیمانۀ شرابی که خداوند پاکش در زیر خاک نگهدارد شکستنش درس نباشد.
حکایت
عمرو لیث صفّار را غلامی بود، در حالت مستی امیر را دشنام داد، امیر بزندانش فرستاد. چون بهوش آمد بعقوبتش فرمان داد. غلام گفت: ای امیر، من بد کردم در حالتی که بیهوش بودم، تو در حالتی که هوش داری بد مکن. بدین سخن از عقوبتش در گذشت و بانعامی وافر و خلعتی فاخر خرسند کرد.